اشعار سیدمحمد جواد شرافت

یک جمعه‌ی نزدیک، نصلّی فی القدس / سیدمحمد جواد شرافت

ماییم و شکوهِ نصر ان‌شاء‌الله
قدس است و شکستِ حصر ان‌شاء‌الله

یک جمعه‌ی نزدیک، نصلّی فی القدس
همراه امام عصر ان‌شاء‌الله

604 0 4.18

بلّغ! که وقت سخت ترین امتحان رسید / سیدمحمد جواد شرافت

ذی الحجه، روزهای سپیدی که دیدنی ست
لبخندهای روشن عیدی که دیدنی ست

فصلی ست عاشقانه از این فصل غافلیم
غرق فروع مانده و از اصل غافلیم

ذی الحجه این سپیدترین عید را ببین
یوم الغدیر عیدترین عید را بیین

ذی الحجه عاشقی ست که شوقش زبانزد است
دلداده ی محمد و آل محمد است

دارد هزار جلوه ی روشن به خاطرش
از آخرین پیامبر و حج آخرش

از حجةالوداع سرودیم پیش از این
از حجةالتمام بگوییم بیش ازاین

ذی الحجه شاهد است که در حجةالتمام
می گفت آخرین نبی از اولین امام

او خطبه خواند، خطبه ی او را نخوانده ایم
دردا نخوانده ایم و دریغا نخوانده ایم

او خطبه خواند، خطبه ی او خط به خط علی ست
حرف رسول، اول و آخر فقط علی ست

از حجةالوداع سرودیم پیش از این
از حجةالبلاغ بگوییم بیش از این

یا ایها الرسول زمان بیان رسید
بلّغ! که وقت سخت ترین امتحان رسید

باید نگفته ها دم آخر بیان شوند
تا مرد و زن به حب علی امتحان شوند

میزان سنجش است و عیار است مرتضی
آری قسیم جنت و نار است مرتضی

ذی الحجه شاهد است که در حجةالتمام
می گفت آخرین نبی از آخرین امام

ذی الحجه ایستاده در این راه ناتمام
چشم انتظار آمدن آخرین امام

او که خلیفةالنبی و والی الولی ست
سرتا به پا محمد و پا تا به سر علی ست

367 1 4.2

الم شنگه ی این همه برج و بارو / سیدمحمد جواد شرافت

و شیطان چه دارد؟ هیاهو هیاهو
هجوم صداها از این سو از آن سو

به نعره به نفرت به طعنه به تهمت 
صداها سه شعبه صداها دو پهلو 

دمیده به گوساله‌ی سامری باز
به آواز فتنه به آوای جادو

نه جای تامل نه تاب تحمل
هیاهو هیاهو هیاهو هیاهو 

به بانگ مناره قسم هیچ و پوچ است
الم‌شنگه‌ی اینهمه برج و بارو

بگوشی؟ صدای شهیدان می‌آید 
که روشن شود جبهه‌های فرارو

سراپا خروشم برادر بگوشم
بخوان از حسین و رجزنامه‌ی او

بخوان از (من المومنین رجال) 
بخوان‌؛ (ربنا الله ثم استقاموا) 

صدا شو رسا شو ازآن خدا شو
در این های و هوها هو الحق هو الهو

280 0 5

ما به چشم خویش دیدیم آنچه می‌گویند را / سیدمحمد جواد شرافت

در نگاهت دیده‌ایم این وصف بی‌مانند را
پاکی الوند را، بی‌باکی اروند را

در شب خوف و خطر اعجاز تکبیرت شکست
هم سکوت شهر را، هم میله‌های بند را

نقش سرخ سربلندی مانده بر پیشانی‌ات
بی‌گمان دست شهیدی بسته این سربند را

در قدم‌های پدر شوری حماسی دیده‌ایم
حال می‌بینیم گام‌ محکم فرزند را

آری از اسطوره می‌گویند در افسانه‌ها
ما به چشم خویش دیدیم آنچه می‌گویند را

دید چشم آسمان روی لب پر خون تو
بین آغوش شهیدان آخرین لبخند را
 

604 0 3.75

الم‌شنگه‌ی اینهمه برج و بارو / سیدمحمد جواد شرافت

و شیطان چه دارد؟ هیاهو هیاهو
هجوم صداها از این سو از آن سو

به نعره به نفرت به طعنه به تهمت 
صداها سه شعبه صداها دو پهلو 

دمیده به گوساله‌ی سامری باز
به آواز فتنه به آوای جادو

نه جای تامل نه تاب تحمل
هیاهو هیاهو هیاهو هیاهو 

به بانگ مناره قسم هیچ و پوچ است
الم‌شنگه‌ی اینهمه برج و بارو

بگوشی؟ صدای شهیدان می‌آید 
که روشن شود جبهه‌های فرارو

سراپا خروشم برادر بگوشم
بخوان از حسین و رجزنامه‌ی او

بخوان از (من المومنین رجال) 
بخوان‌؛ (ربنا الله ثم استقاموا) 

صدا شو رسا شو ازآن خدا شو
در این های و هوها هو الحق هو الهو
 

345 0 3.18

شعر بخوان معجزه نازل شود/ آتش جان متوکل شود / سیدمحمد جواد شرافت

یاد تو آیینه و نام تو نور
ذکر تو خیر است و کلام تو نور

آینه در آینه مات توام
محو مرور کلمات توام

شعر بخوان ای نفس آسمان!
«إِنَّ مِنَ الشِّعرِ لَحِكمَة»، بخوان

شعر بخوان معجزه نازل شود
آتش جان متوکل شود

لرزه‌ای افتد به دلش، پیکرش
مستی دنیا بپرد از سرش

شعر کم و محکم تو خواندنی‌ست
شعر تو در ذهن زمان ماندنی‌ست

ماه تمامی و کلام تو نور
ذکر تو خیر است و سلام تو نور

باز از آداب زیارت بگو
باز هم از شأن امامت بگو

سورۀ لبخند خدا جامعه‌ست
جامع اوصاف شما جامعه‌ست

باز دلم نور خدایی گرفت
شور «وَ کُنتُم شُفَعائی» گرفت

آینه در آینه مات توام
محو مرور کلمات توام

وقت زیارت شد و یوم الغدیر
وصف غدیریه و ذکر امیر

سیر کن آیات و روایات را
وصف کن آن پاک‌ترین ذات را

از جلواتی ازلی گفته‌ای
از صد و ده وصف علی گفته‌ای

در شب ظلمت‌زدگان ماه اوست
«أَوَّلُ مَن آمَنَ بِالله» اوست

هر چه بر اوضاع جهان بگذرد
در دو جهان هر چه زمان بگذرد

آنچه تغیر بپذیرد علی‌ست
وآن‌که نمرده‌ست و نمیرد علی‌ست

آینه در آینه مات توام
محو مرور کلمات توام

کاش به آیین تو شاعر شوم
با نظر لطف تو زائر شوم

باز دلم تشنۀ ایوان اوست
باز هوای حرمش آرزوست

587 1 5

گواهی تو ای شعر روز قیامت... / سیدمحمد جواد شرافت


بخوان هشتمین جلوه ی ربنا را
امام قدر را امیر قضا را
تبسم تبسم رضای خدا را
علی ابن موسی الرضا المرتضی را

امام رئوفی که سلطان طوس است
که سلطان طوس و انیس النفوس است
انیس النفوس است و شمس الشموس است
ببین لطف والشمس را والضحی را

چه اذن دخولی؛ یرون مقامی
 بخوان زیر لب: یسمعون کلامی
اگر بی قرار جواب سلامی
به آهی بلرزان دل مبتلا را

چه دوری دل من چه دیری دل من
ز خوف و رجا ناگزیری دل من
فقیری یتیمی اسیری دل من
بخوان هل اتی هل اتی هل اتی را

سلام علی آل یاسین بخوان و
دو رکعت از آن شور شیرین بخوان و
دعا در شبستان آمین بخوان و
بخوان زیر لب یا سریع الرضا را

که شبهای شور و شعف  روزی‌ات باد
سحرهای نور و شرف روزی‌ات باد
و پرواز مشهد- نجف روزی‌ات باد
زیارت کنی بعد از آن کربلا را

گواهی تو ای شعر روز قیامت
که سید محمد جواد شرافت
سروده به شوق شفا و شفاعت
نگاه علی ابن موسی الرضا را
 
2322 4 3.9

و باز می‌رسد از جانب حجاز سواری / سیدمحمد جواد شرافت

همین بس است به مدحش محمد است محمد
حمید و حامد و محمود و احمد است محمد

قسم به شوق اویس و قسم به بهت بحیرا
که آفتاب کمالات بی‌حد است محمد

چه کوچه‌ها که نشستند در مسیر عبورش
به نور و عطر و تبّسم زبانزد است محمد

ستاره ی شب مکه، طلوع صبح مدینه
به یُمن آینه خورشید مشهد است محمد

اگر چه بین رسولان سر آمد است سرآمد
به رسم حسن ختام آخر آمده‌ست محمد

و باز می‌رسد از جانب حجاز سواری
که هر که دید بگوید محمد است محمد
1468 2 4.88

به زهرا رسیدم پس از جستجوها / سیدمحمد جواد شرافت

به دریا رسیدم پس از جستجوها
به دریای پهناور آرزوها
 
به دریای محضی که این خاک سوزان
گرفته از امواج او آبروها

سلام ای که لطف کریمانه ی تو
کشانده دلم را به این سمت و سو ها

سلام ای که گشته شب بارگاهت
به لطف نگاهت شب آرزوها

شراب طهور است و تسنیم نور است
که در این حرم می چکد از سبوها

چه شعری چه شوری چه عطری چه نوری
به جانم بتابان از این رنگ و بوها

هیاهوی اشک است و آه و تبسم
مرا غوطه ور کن در این های و هو ها

به مدح تو گفتند و گفتیم اما
تو هستی فراتر از این گفتگوها

که موسی بن جعفر به وصف تو فرمود
فداها ابوها فداها ابوها

به شوق مدینه به اینجا رسیدم
به زهرا رسیدم پس از جستجوها
1648 0 3.84

عید ست و سعید ست اگر ماه تو باشی / سیدمحمد جواد شرافت

ای جذبه ی ذی الحجه و شور رمضانم
در شادی شعبان تو غرق است جهانم

تقدیر مرا نور نگاه تو رقم زد
باید که شب چشم تو را قدر بدانم

روی تو و خورشید، نه، روشن تر از آنی
چشم من و آیینه، نه، حیران تر از آنم

در سایه ی قرآن نگاه تو نشستم
باران زد و برخاست غبار از دل و جانم

برخاست جهان با من برخاسته از شوق
تا حادثه ی نام تو آمد به زبانم

عید ست و سعید ست اگر ماه تو باشی
ای جذبه ی ذی الحجه و شور رمضانم

6254 5 4.48

نفتتان روزی به پایان می رسد آل سقوط! / سیدمحمد جواد شرافت

 

با شمایم ای شمایان بشکه ی دشداشه پوش
با وقاحت روی فرش نفت و خون می ایستید
 
ای شما لات و هبل های ابوسفیان تراش
سال ها در خانه ی امن الهی زیستید

ننگ بر نیرنگتان با ماست روی جنگتان
ما که می دانیم اینک در هراس از چیستید

سید ما  آفتابی از تبار مصطفاست
ای شیوخ شب زده! از دودمان کیستید؟

نفتتان روزی به پایان می رسد آل سقوط!
بی گمان امروز اگر هستید فردا نیستید

 

3431 1 5

تو کدامین گلی که دیدن تو صلواتی محمدی دارد... / سیدمحمد جواد شرافت

ای که بر روشنای چهره ی خود نور پیغمبر سحر داری
نوری از آفتاب روشن تر رویی از ماه خوبتر داری

تو کدامین گلی که دیدن تو صلواتی محمدی دارد
چقدر بر بهشت چهره ی خود رنگ و بوی پیامبر داری

هجرتت از مدینه شد آغاز کربلا شاهد سلوک تو بود
کوفه چون شام ماند مبهوتت تا کجاها سر سفر داری

باوری سرخ بود و جاری شد اولسنا علی الحق از لب تو
چه غرور آفرین و بشکوه است مقصدی که تو در نظر داری

با لب تشنه بودی و می سوخت در تف کربلا پر جبریل
وقت معراج شد چه معراجی ای که از زخم بال و پر داری

از میان تمام اهل جهان عرش پایین پا نصیب تو شد
عشق می داند و جنون که چقدر شوق پابوسی پدر داری

شوق پابوسی تو را داریم حسرت آن ضریح شش گوشه
گوشه چشمی  عنایتی لطفی تو که از حال ما خبر داری

در مدیح تو از مدایح تو یا علی هر چه بیشتر گفتیم
با نگاهی پر از عطش دیدیم حسن ناگفته بیشتر داری

3970 2 4.89

همه عمر او یک نماز است و بس / سیدمحمد جواد شرافت

شگفتا کرامات ماهی تمام
چه ماهی که خورشید صبح است و شام

چه ماهی که فرزند ام القری
چه ماهی که لبخند بیت الحرام

چه ماهی چه مردی سلام علیه
چه مردی چه ماهی علیه السلام

چه حسن شروعی است ماه رجب
چه حسن ختامی است ماه صیام

همه عمر او یک نماز است و بس
سکوتش قعود و خروشش قیام

دم از حق زده دم به دم تیغ او
دمی در مصاف و دمی در نیام

چه ژرف است آری چه ژرف و شگرف
کلام الامیر امیر الکلام

در اوصاف آن حسن بی خاتمه
رسید این ترنم به حسن ختام

به لب دارم این نغمه را دم به دم
به سر دارم این سایه را مستدام

امیری حسین و نعم الامیر
امامی علی و نعم الامام

2618 1 3.61

مادر! جهان ما یتیم عشق و احساس است / سیدمحمد جواد شرافت

ای تا همیشه مطلع الانوار لبخندت
آیینه در آیینه شد تکرار لبخندت

جان پدر را تا بهشتی غرق گل می برد
در لحظه های روشن دیدار لبخندت

لبریز بود از مادری لبریز چشمانت
سرشار بود از عاطفه سرشار لبخندت

نه سال در دنیای حیدر صبح و ظهر و شب
تکرار شد تکرار شد تکرار لبخندت

با گردش دستاس خیر و نور می پاشید
بر هرچه صحرا هرچه گندمزار لبخندت

از روزه ی بی نان و بی خرما چه شیرین تر
وقتی که باشد لحظه ی افطار لبخندت

..
اما چرا این روزها دیگر نمی خندی
اما چرا این روزهای تار لبخندت.‌..

مثل گلی توفان زده پژمرد، پرپر شد
بعد از پدر بعد از در و دیوار لبخندت

این روز های آخری یک بار خندیدی
اما چه تلخ است آه تلخ این بار لبخندت

با چشم های خسته تا تابوت را دیدی
بر چشمهای فضه شد آوار لبخندت

::
مادر جهان ما یتیم عشق و احساس است
قدری بخند ای مهربان بگذار لبخندت…

چادر نماز دخترم از یاس لبریز است
تابیده بر این چادر گلدار لبخندت

2952 0 5

تاریخ را بخوان اخوی این چنین نبود / سیدمحمد جواد شرافت

 

سلمان کیستید مسلمان کیستید؟
با این نگاه شیعه ی چشمان کیستید؟

با این نگاه شعله ور از برق افتراق
با این نگاه خط زده بر خطبه ی وفاق

با این نگاه پر شده از خط فاصله
دور از ملاحظات روایات واصله

با کیست این نگاه؟ پی چیست این نگاه؟
آیینه ی نگاه علی نیست این نگاه

چشم علی که محو افق های دور بود
از درد و داغ شعله ور اما صبور بود

چشمی که حرف حرف سکوتش شنیدنی ست
چشمی که ربنای قنوتش شنیدنی است

آن حرف ها چه ژرف چه ژرفند خوانده اید؟
آن حرف ها شگفت و شگرفند خوانده اید؟

از درد بی امان چه بگویم شنیده اید
از خار و استخوان چه بگویم شنیده اید

مولا رسیده بود به سوزان ترین مصاف
اما نبرد دست به شمشیر اختلاف

تیغی که در مصاف به فریاد دین رسید
این بار در غلاف به فریاد دین رسید

چون لیلة المبیت علی از خودش گذشت
آتش به سینه داشت ولی از خودش گذشت

آتش به سینه داری اگر، شعله ور مباش
هیزم بیار سوختن خشک و تر مباش

دامن مزن به آتش این قیل و قال ها
از حق بگو، چنانکه علی گفت سال ها

از حق بگو ولی نه به توهین و افترا
با منطق علی، نه به توهین و افترا

القصه سیره ی علوی این چنین نبود
تاریخ را بخوان اخوی این چنین نبود

بادا که تا همیشه بمانیم با علی
سلمان شویم و مسلم این راه یا علی

 

3591 3 4.87

هر جا که تو قدم بزنی "سُرَّ من رَءا" ست / سیدمحمد جواد شرافت

روی تو برده رونق ماه تمام را
مجذوب کرده جلوه ی تو خاص و عام را

حسن تو بی نهایت و فضل تو بی شمار
مبهوت مانده ام بنویسم کدام را

تفسیر چشمهای تو برهان عاشقی ست
می خوانم از نگاه تو خیرالکلام را

هر راهبی که دید تو را گفت دیده است
با چشم خود مسیح علیه السلام را

هر جا که تو قدم بزنی "سُرَّ من رَءا"ست
سرشار کردی از نفست هر مشام را

اما قدوم سبز تو ای کعبه ی بهشت
حسرت به دل گذاشته بیت الحرام را

دیدند دشمنان تو حیران و مضطرب
آرامش نگاه تو و شیر رام را

دست سخاوت تو و چشم عنایتت
پر کرده از نسیم سحر صبح و شام را

از ما مگیر ای همه باران و روشنی
لطف مدام و مرحمت مستدام را

3302 4 4.93

ای دختر خورشید ای خواهر دریا / سیدمحمد جواد شرافت

ای دختر خورشید ای خواهر دریا
زهراترین زینب زینب ترین زهرا

ماه مقیم قم مهتاب بیت النور
در سایه ­سار توست سرتاسر دنیا

فهم حقیر ما پایین تر از پایین
وصف بلند تو بالا تر از بالا

لبخند معصومت مهر رضایت زد
بر شوق خواهرها عشق برادرها

تنها به دست توست ای سوره­ ی انفاق
دنیای ما امروز عقبای ما فردا

ماییم و چشمی تر ای چشمه­ ی کوثر
بر ما عطایی کن از فیض اعطینا

وقتی ضریحت را با گریه می ­بوسیم
در چشممان پیداست آن قبر نا پیدا

باز از تو می­ گویم یا حضرت زینب
باز از تو می خوانم یا حضرت زهرا

از آه لبریزم از اشک سرشارم
این قطره را دریاب دریاب ای دریا

5747 3 3.41

همه عمر او یک نماز است و بس / سیدمحمد جواد شرافت

فرازی از یک قصیده ی ناتمام

شگفتا کرامات ماهی تمام
چه ماهی که لبخند بیت الحرام

چه ماهی که خورشید حجر و حجَر
چه ماهی که مهتاب رکن و مقام

چه ماهی چه مردی سلامٌ علیه
چه مردی چه ماهی علیه السلام

چه حسن شروعی ست ماه رجب
چه حسن ختامی ست ماه صیام

همه عمر او یک نماز است و بس
سکوتش قعود و خروشش قیام

دم از حق زده دم به دم تیغ او
دمی در مصاف و دمی در نیام

چه ژرف است آری چه ژرف و شگرف
کلام الامیر امیرالکلام

علی نور مطلق علی خیر محض
علی لطف کامل علی فیض تام

علی مرد رزم و علی کوه عزم
علی شور بزم و علی نور جام

علی؛ نه بگو جان خیر النسا
علی؛ نه بگو نفس خیر الانام

علی؛ نه محمد به نفس و نفَس
علی؛ نه محمد به خلق و مرام

در اوصاف آن حسن بی خاتمه
رسید این چکامه به حسن ختام

به لب دارم این نغمه را دم به دم
به سر دارم این سایه را مستدام

امیری حسینٌ و نعم الامیر
امامی علیٌ و نعم الامام

2591 3 5

دستی به پهلو دارد و دستی به دستاس / سیدمحمد جواد شرافت

دستی به پهلو دارد و دستی به دیوار
داده ست تکیه مادر هستی به دیوار

هرلحظه دردی تازه داغی تازه دارد
در چشم خود غم های بی اندازه دارد

مثل شبی تیره ست دنیای مقابل
تنها هلالی مانده از آن ماه کامل

گاهی که بر دیوار و در دارد نگاهی
آهی به لب می آورد از درد آهی

لبریز از دردست اما غرق احساس
دستی به پهلو دارد و دستی به دستاس

آه این نسیم با محبت، مادرانه
دستی کشیده بر سر و بر روی خانه

شرمنده احساس او شد خانه داری
با هر نفس آه از در و دیوار جاری



شب، نیمه شب خسته شکسته، مات، مبهوت
دستی به سر می گیرد و دستی به تابوت

از خانه بیرون می رود ناباورانه
جان خودش را می برد بر روی شانه

خورده گره با گرد غربت سرنوشتش
در خاک پنهان می شود پنهان بهشتش

نفسی علی ... آه از دل پر درد او آه
یا لیتها... آه از دل پر درد او آه


این روزها دستی به سمت ذوالفقار است

 

4777 11 4.5

تنها گل همیشه بهار جهان تویی / سیدمحمد جواد شرافت

بند اول
ای لهجه ات ز نغمه ی باران فصیح تر
لبخندت از تبسم گل ها ملیح تر
بر موی تو نسیم بهشتی دخیل بست
یعنی ندیده از خم زلفت ضریح تر
ای با خدای عرش ز موسی کلیم تر
با ساکنان فرش ز عیسی مسیح تر
با دیدن تو عشق نمکْگیر شد که دید
روی تو را ز چهره ی یوسف ملیح تر

تو حسن مطلع غزل سبز خلقتی
حسن ختام قصه ی ناب نبوتی

بند دوم
هفت آسمان و رحمت رنگین کمانی ات
ذرات خاک و مرحمت آسمانی ات
احساس شاخه ها و نسیم نوازش ات
شوق شکوفه ها، وزش مهربانی ات
تنها گل همیشه بهار جهان تویی
گل ها معطر از نفس جاودانی ات
لطف تو بوده شامل حال درخت ها
«حنانه» بهرمند شد از خطبه خوانی ات

هر آفریده ای شده مدیون جود تو
بُرده نصیبی از برکات وجود تو

بند سوم
بر چهره ی تو نقش تبسم همیشگی
در چشم های تو غم مردم همیشگی
دریایی و نمایش آرامشی ولی
در پهنه ی دل تو تلاطم همیشگی
در وسعتی که عطر سکوت تو می وزد
بارانی از ترانه، ترنم همیشگی
با حکمت ظریف تو ما بین عشق و عقل
سازش همیشگی و تفاهم همیشگی

خورشید جاودانه ی اشراق روی توست
سرچشمه ی «مکارم الاخلاق» خوی توست

بند چهارم
تکرار نام تو شده آواز جبرئیل
آگاهی از مقام تو اعجاز جبرئیل
تا اوج عرش در شب معراج رفته ای
بالاتر از نهایت پرواز جبرئیل
مثل حریرِ روشنی از نور پهن شد
در مقدم «براق» پر باز جبرئیل
مداح آستان تو و دوستان توست
باید شنید وصف شما را ز جبرئیل

سرمست نام توست بزرگِ فرشتگان
پیر غلام توست بزرگ فرشتگان

بند پنجم
در آسمان عرش تمام ستاره ها
بر نور با شکوه تو دارند اشاره ها
چشم تو آینه است نه آیینه چشم توست
باید عوض شود روش استعاره ها
شصت و سه سال عمر سراسر زلال تو
داده است آبرو به تمام هزاره ها
همواره با نسیم مسیحایی اذان
نام تو جاری است بر اوج مناره ها

گلواژه ای برای همیشه است نام تو
«ثبت است بر جریده ی عالم دوام تو»
5066 1 5

من گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم / سیدمحمد جواد شرافت

رفتیّ و با غم همسفر ماندم در این راه
گاه از غریبی سوختم گاه از یتیمی
گفتم غریبی، نه غریبی چاره دارد
آه از یتیمی ای پدر، آه از یتیمی

من بودم و غم، روز روشن، شهر کوفه
روی تو را بر نیزه دیدم، دیدم از دور
در بین جمعیت تو را گم کردم اما
با هر نگاه خود تو را بوسیدم از دور

من بودم و تو، نیمه شب، دروازه ی شام
در چشم من دردی و در چشم تو دردی
من گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم
تو گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی

در این زمانه سرگذشت ما یکی بود
ای آشنای چشم های خسته ی من
زخمی که چوب خیزران زد بر لب تو
خار مغیلان زد به پای خسته ی من

ای لاله من نیلوفرم، عمه بنفشه
دنیا ندیده مثل این ویرانه باغی
بابا شما چیزی نپرس از گوشواره
من هم از انگشتر نمی گیرم سراغی

5606 10 4.35

سخت است روضه ی تن در خون تپیده ات / سیدمحمد جواد شرافت


در سرخی غروب نشسته سپیده ات

جان بر لبم زعمر به پایان رسیده ات


آخر دل عموی تورا پاره پاره کرد

آوای ناله های بریده بریده ات


در بین این غبار به سوی تو آمدم

از روی رد خون به صحرا چکیده ات


پا می کشی به خاک ... تنت درد می کند

آتش گرفته جان من داغدیده ات


خون گریه می کنند چرا نعل اسبها

سخت است روضه ی تن در خون تپیده ات


بر بیت بیت پیکر تو خیره مانده ام

آه ای غزل چگونه ببینم قصیده ات


باید که می شکفت گل زخم بر تنت

از بس خدا شبیه حسن آفریده ات


3123 1 4.57

هفت آسمان راه است تا فهمیدن تو / سیدمحمد جواد شرافت

ای آفتابی که زمین شد مدفن تو
هفت آسمان راه است تا فهمیدن تو

هفت آسمان راه است تا درک نگاهت
راه است تا مفهوم چشم روشن تو

از تو چه باید گفت ای روح خدایی
از تو چه... وقتی محو شد در "او" "من" تو

قلبی جوان در سینه ی تو در تپش بود
حس کرد این را سالها پیراهن تو

دل را به اوج آسمان ها برد روحت
روحت نشد هرگز زمین گیر تن تو

در راه تو ای آفتاب سبز ماندیم
در سایه ی ماهیم بعد از رفتن تو
2719 1 4.8

قرآن وصفت سوره سوره با شکوه است / سیدمحمد جواد شرافت

اوصاف تو از ابتدا تا انتها نور
آیینه ای آیینه ای سرتا به پا نور

آیینه ای و خلق حیران صفاتت
تابیده بر جان تو از ذات خدا نور

چشمی که توفیق تماشای تو را داشت
جسم تو را جان دیده و جان تو را نور

در حلقه ی عشاق تو ای صبح صادق
بر هر لبی گل کرده «یا قدوس» ، «یا نور»

قرآن وصفت سوره سوره با شکوه است
«فرقان»«نبا»«یوسف»«قیامت»«هل اتی»«نور»

از کعبه تا مسجد مسیر روشن توست
از آسمان تا آسمان از نور تا نور

خورشیدی و بر شانه ی خورشید رفتی
فریاد می زد آسمان : «نور علی نور»

تو بوتراب و همسر تو مادر آب
اصل شما وصل شما نسل شما نور

پایان کار دشمنان توست با نار
آغاز راه دوستان توست با نور

در مدح تو چشم غزل روشن که دیده است
وصف تو را از ابتدا تا انتها نور
1641 1 3.75

تو ای پرنده به بخت بلند خویش ببال / سیدمحمد جواد شرافت

 

که آسمان زده بوسه به پای این پر و بال ...

2397 1 5

تاریخ بی قرار قضایای دیگری است... / سیدمحمد جواد شرافت

دنیای با حضور تو دنیای دیگری است
روز طلوع سبز تو فردای دیگری است

بوی بهشت می وزد از کوچه باغ ها
خاک زمین بهاری گل های دیگری است

گل های مریم از گل نرگس معطرند
عیسی اسیر نام مسیحای دیگری است

دیگر زمان از این همه تکرار خسته است
تاریخ بی قرار قضایای دیگری است

فردای بی تو باز شبی از سیاهی است
فردای با تو روز به معنای دیگری است

با هر غروب جمعه دلم زار می زند
چشم انتظار جمعه ی زیبای دیگری است

با یادت ای مسافر شبْگریه ی بقیع
در جمکرانم و دل من جای دیگری است
2905 1 4.69

سوار سبزپوش ما به هرتقدیر می آید... / سیدمحمد جواد شرافت

اگر چه زود؛ می آید، اگر چه دیر؛ می آید
سوار سبز پوش ما به هر تقدیر می آید

همان خورشید موعودی که در روز طلوع او
حدیث صبح صادق می شود تفسیر، می آید

زمین آبی تر از این آسمان ها می شود وقتی
که آن آیینه ی سبز «خدا-تصویر» می آید

شکوه مهربانی که نگاه نافذش حتی
به روی سنگ ها هم می کند تأثیر، می آید

در اعماق نگاهش می توان خشمی مقدس دید
دلش لبریز از مهرست و با شمشیر می آید

چنان با ضربه های حیدری اعجاز خواهد کرد
که از دیوار هم گلْ نغمه ی تکبیر می آید

دقیقاً رأس آن ساعت که در نزد خدا ثبت است
نه قدری زودتر از آن، نه با تأخیر می آید
4224 0 4.11

با هر نگاه خود تو را بوسیدم از دور ... / سیدمحمد جواد شرافت

رفتیّ و با غم همسفر ماندم در این راه
گاه از غریبی سوختم گاه از یتیمی
گفتم غریبی، نه غریبی چاره دارد..
آه از یتیمی ای پدر، آه از یتیمی

من بودم و غم، روز روشن، شهر کوفه
روی تو را بر نیزه دیدم، دیدم از دور
در بین جمعیت تو را گم کردم اما
با هر نگاه خود تو را بوسیدم از دور

من بودم و تو، نیمه شب، دروازه ی شام
در چشم من دردی و در چشم تو دردی
من گریه کردم، گریه کردم، گریه کردم
تو گریه کردی، گریه کردی، گریه کردی

در این زمانه سرگذشت ما یکی بود
ای آشنای چشم های خسته ی من
زخمی که چوب خیزران زد بر لب تو
خار مغیلان زد به پای خسته ی من

ای لاله من نیلوفرم، عمه بنفشه
دنیا ندیده مثل این ویرانه باغی
بابا شما چیزی نپرس از گوشواره
من هم از انگشتر نمی گیرم سراغی ...
1908 2 4

فریاد می زد آسمان: «نور علی نور» / سیدمحمد جواد شرافت

اوصاف تو از ابتدا تا انتها نور
آیینه ای، آیینه ای سرتا به پا نور

آیینه ای و خلق، حیران صفاتت
تابیده بر جان تو از ذات خدا نور

چشمی که توفیق تماشای تو را داشت
جسم تو را جان دیده و جان تو را نور

در حلقه ی عشاق تو ای صبح صادق
بر هر لبی گل کرده «یا قدوس»، «یا نور»

قرآن وصفت سوره سوره با شکوه است
«فرقان»،«نبأ»، «یوسف»، «قیامت»، «هل أتی»، «نور»

از کعبه تا مسجد مسیر روشن توست
از آسمان تا آسمان از نور تا نور

خورشیدی و بر شانه ی خورشید رفتی
فریاد می زد آسمان: «نور علی نور»

تو بو تراب و همسر تو مادر آب
اصلِ شما، وصل شما، نسل شما نور

پایان کار دشمنان توست با نار
آغاز راه دوستان توست با نور

در مدح تو چشم غزل روشن که دیده است
وصف تو را از ابتدا تا انتها نور
4925 2 5

... / سیدمحمد جواد شرافت


خود راکبوتر حرمش فرض می کنم
هرگز ندیده ام زخودم خوش خیال تر ...
2356 2 2.29

... / سیدمحمد جواد شرافت

جهانی را که پژواک صدایت را نمی خواهد

نمی خواهم

نمی خواهم

نمی خواهم

نمی خواهم...

3384 0 2.24

... / سیدمحمد جواد شرافت

عید است و سعید است

اگر ماه تو باشی...

3004 0 2.33

جهانی را که پژواک صدایت را نمی خواهد / سیدمحمد جواد شرافت

نمی خواهم

نمی خواهم

نمی خواهم

نمی خواهم

2373 1 3.79

تقدیر مرا نور نگاه تو رقم زد / سیدمحمد جواد شرافت

باید که شب چشم تو را قدر بدانم

3156 0 5

آرزو دارم این که بگذارم، شاخه گل بر مزار تو اما... / سیدمحمد جواد شرافت

ای شکوهت فراتر از باور
ای مقام ات فراتر از ادراک
وصف تو درک «لیلة القدر» است
فهم ما از تبارک «ما ادراک»

کوثری، بی کرانه دریایی
ما و ظرف حقیر این کلمات
باید از تو نوشت با آیات
باید از تو سرود با صلوات

آیه در آیه وصف تو جاری است
«فتلقی...»، «مباهله»، «کوثر»
در دل «انما یرید الله»
در «فصل لربک وانحر»

از بهشت آمدی به هیئت نور
عطر سیبت وزید در هستی
تو گلِ... نه، تو نو بهارِ... نه
تو بهشت دل پدر هستی

پدر و مادرم فدای شما
مادری کرده ای برای پدر
چشم بد دور و چشم شیطان کور
دست تو بود و بوسه های پدر

از بهشت آمدی و روشن شد
سرنوشت دل علی با تو
بی تو کم بود در تمام جهان
نیمه ی دیگرش ولی با تو...

وصف ذات تو و صفات علی
وصف آیینه است و آیینه
غربت و خنده ی تو و دل او
قصه ی گرد و دست و آیینه

خانه می شد بهشتی از احساس
با گل افشانی بهاری تو
عاطفه با تمام دل می زد
بوسه بر دست خانه داری تو

خانه از زرق و برق خالی بود
از صفا، عاشقی، محبت، پر
داشتی ای کلیددار بهشت
پینه بر دست، وصله بر چادر

از بهشت آمدی و آوردی
یازده سوره ی بهشتی را
مصحف سرنوشت خود دیدیم
سوره هایی که می نوشتی را

نسل تو نوحِ با شکوه نجات
نسل تو خضرِ آسمانی راه
جلوه ای از دم تو را دیدیم
در مسیحی به نام روح الله

روز مادر شده دلم با شوق
پر زده در هوای تو، مادر!
منم و وسعت بهشت خدا
منم و خاک و پای تو، مادر!

آرزو دارم این که بنشینم
لحظه ای در جوار تو اما...
آرزو دارم این که بگذارم
شاخه گل بر مزار تو اما...

آه در حسرت زیارت تو
دل ما آشنای دلتنگی است
حرم دختر کریمه ی تو
شاهد لحظه های دلتنگی است

روز مادر شده به محضر تو
آمدم پا به پای این کلمات
هدیه ی من برای تو اشک است
هدیه ی من برای تو صلوات
2586 0 5

حسی کبوترانه گرفته است جان من / سیدمحمد جواد شرافت

بند اول
با زمزمی به وسعت چشم تر آمدم
تا محضر زلال ترین کوثر آمدم
قسمت نشد که بال و پری دست و پا کنم
اما به شوق دیدن تو با سر آمدم
گفتند زائر حرمت زائر خداست
مُحرم تر از همیشه بر این باور آمدم
اینک مدینه النبی ام مشهدالرضاست
با نام تو به محضر پیغمبر آمدم
از حس و حال روشن معراج پر شدم
وقتی به خاکبوسی «بالاسر» آمدم

حسی کبوترانه گرفته است جان من
«پایین پای» تو شده هفت آسمان من

بند دوم
در این حریم قدسی سر تا سر آینه
روشن شده به نور تو چشم هر آینه
گرد و غبار صحن تو را می خرد به جان
همواره بوده است بر این باور آینه
پر می کشد از این همه قلب شکسته آه
سر می زند از این همه چشم تر آینه
عکس ضریح توست که در قاب چشم هاست
یا عکسی از بهشت نشسته بر آینه
گم کرده دارم، آمده ام با نگاه تو
پیدا کنم تمام خودم را در آینه

لبریز روشنی است تمام رواق ها
آیینگی است جان کلام رواق ها

بند سوم
شب های گریه تا به سحر حرف می زنم
با واژه واژه خون جگر حرف می زنم
شمعم که گریه می کنم و گریه می کنم
با قطره قطره آتش تر حرف می زنم
روح لطیف تو، شده سنگ صبور من
گویی که با نسیم سحر حرف می زنم
گاهی کنار پنجره های ضریح تو
گاهی در آستانه ی در حرف می زنم
شب های بارگاه تو را درک کرده ام
از «لیله الرغائب» اگر حرف می زنم

بر لب رسیده از قفس سینه آه من
حرف دل است روی زبان نگاه من

بند چهارم
روی تو را ستاره ی اشراق خوانده اند
خوی تو را «مکارم الاخلاق» خوانده اند
دست تو را که خالق لطف و کرامت است
روزی رسان انفس و آفاق خوانده اند
باران مهربانی بی وقفه ی تو را
شأن نزول سوره ی انفاق خوانده اند
در مذهب نگاه تو غم حرف اول است
چشم تو را پیمبر عشاق خوانده اند

هفت آسمان و رحمت «شمس الشموسی» ات
ذرات خاک و لطف «انیس النفوسی» ات
2227 0 5

ای سکوت، ای ترانه ی زخمی، مرهم درد تو صدا شدن است / سیدمحمد جواد شرافت

جاری استغاثه ها ای اشک، وقت بر گونه ها رها شدن است
ماجرای حماسه ها ای خون، فصل با خاک آشنا شدن است

بغض، ای ناله ی فروخورده آخرین راه چاره فریاد است
ای سکوت، ای ترانه ی زخمی، مرهم درد تو صدا شدن است

گر چه در کار بستنی ای قفل، ناگزیر از شکستنی ای قفل
ای در بسته، ای دل خسته، عاقبت قسمت تو وا شدن است

در قفس شور زندگی مرده است، حس و حال پرندگی مرده است
ای پرنده چقدر در چشمت شوق در آسمان رها شدن است

خاک، ای خاک غوطه ور در اشک، سرگذشت تو چون مدینه گذشت
خاک ای خاک شعله ور با خون، سرنوشت تو کربلا شدن است

2846 0 2.5

هفت آسمان راه است تا فهمیدن تو / سیدمحمد جواد شرافت

ای آفتابی که زمین شد مدفن تو
هفت آسمان راه است تا فهمیدن تو

هفت آسمان راه است تا درک نگاهت
راه است تا مفهوم چشم روشن تو

از تو چه باید گفت ای روح خدایی
از تو چه...وقتی محو شد در او «من» تو

قلبی جوان در سینه ی تو در تپش بود
حس کرد این را سال ها پیراهن تو

دل را به اوج آسمان ها برد روحت
روحت نشد هرگز زمین گیر تن تو

در راه تو ای آفتاب سبز ماندیم
در سایه ی ماهیم بعد از رفتن تو
2352 0 3.5

اگر نگویم از آن لاله ها...زبانم لال! / سیدمحمد جواد شرافت

تو ای پرنده به بخت بلند خویش ببال
که آسمان زده بوسه به پای این پر و بال

عبور یک شبه از آن مسیر صد ساله
به دست تو شدنی شد، اگر چه بود محال

ز خاک رفتی و چشم بهشت روشن شد
به دیدن تو و زخم تو ای همیشه زلال

تو مال خاک نبودی، تویی که صحن دلت
ز حس روشن آیینه بود مالامال

به گرد راه تو هرگز نمی رسد دل من
اگر چه اوج گرفته است با دو بال خیال

ز قطره قطره ی خون تو لاله سبز شده
اگر نگویم از آن لاله ها...زبانم لال!
1441 0

باید خطاب کرد به این دشت آسمان / سیدمحمد جواد شرافت

جاری است در زلالی این دشت آسمان
با این حساب سهم زمین هشت آسمان

این جا پرنده های زیادی رها شدند
باید خطاب کرد به این دشت آسمان

دشتی که در قدم قدم خاک روشنش
دنبال رد پای خدا گشت آسمان

در پیشواز آن همه پرواز، بارها
تا این دیار آمد و برگشت آسمان

ای دشت بر غروب تو سوگند لحظه ای
از خون کشتگان تو نگذشت آسمان
1926 1 4.5

حماسه ای که در آثار شاعران جاری است / سیدمحمد جواد شرافت

و خون سرخ تو ای لاله همچنان جاری است
حضور پر تپشت در دل جهان جاری است

صدای پای تو در ذهن خاک گُل کرده است
سرود رود تو در بستر زمان جاری است

فرشته ها به تو سوگند می خورند ای کوه
شکوه نام بلندت در آسمان جاری است

به خاک مدفن تو بوسه می زند خورشید
چرا که سرخ ترین آسمان در آن جاری است

اشاره ای است به پرواز عاشقانه ی تو
حماسه ای که در آثار شاعران جاری است

هر آن چه شعر سرودیم رو به پایان است
و خون سرخ تو ای لاله همچنان جاری است
1565 0

هر لحظه یک قدم به تو نزدیک می شوم / سیدمحمد جواد شرافت

هر لحظه یک قدم به تو نزدیک می شوم
ای مرگ دم به دم به تو نزدیک می شوم

تو بخت ناگزیری و من از تو ناگزیر
نزدیک می شوم به تو نزدیک می شوم

هر لحظه از کمین تو غافل ترم ز پیش
هم از تو دور، هم به تو نزدیک می شوم

تو لحظه ی مقرّر و من مثل عقربه
هر لحظه یک قدم به تو نزدیک می شوم
2015 0 2.4

در خود فرو بریزم و از نو بنا شوم / سیدمحمد جواد شرافت

از خاک می روم که از آیینه ها شوم
ها می روم از این منِ خاکی جدا شوم

من زاده ی زمینم و تا عرش می روم
پر می کشم، مسافر اُمّ القری شوم

این چند روز، فرصت خوبی است تا که من
از چند سال بندگی تن جدا شوم

تا نقطه ی عروج دل خویش پر زنم
از خود جدا شوم، همه محو خدا شوم

با جامه ای سپیدتر از بخت آفتاب
از تیرگی از این همه ظلمت رها شوم

لب را به ذکر قدسی لبیک واکنم
با اهل آسمان و زمین هم صدا شوم

در لحظه ی طواف بگردم به گرد یار
سرگشته چون تمامی پروانه ها شوم

در جستجوی زمزم جوشان عاشقی
از مروه تا صفا بروم با صفا شوم

حرف تمام شعر همین است؛ این که من
در خود فرو بریزم و از نو بنا شوم
1979 0 5

من با نگاهت زنده ام باور نداری؟ / سیدمحمد جواد شرافت

یک لحظه حتی چشم از من برنداری
من با نگاهت زنده ام باور نداری؟

باور نداری پلکی از من چشم بردار
آن وقت می بینی مرا دیگر نداری

این غم که لبخند تو را با خود ندارم
سخت است آری سخت تر از هر نداری

پروانه ات بودم ولی از من پس از این
چیزی به جز یک مشت خاکستر نداری

با هر قدم پا می گذاری بر دل من
قربان لطفت! پای خود را بر نداری
2655 1 3.28

مرا ذوق شنیدن می کشد، شوق تماشا هم / سیدمحمد جواد شرافت

نَمی از چشم های توست چشمه، رود، دریا هم
کمی از رد پای توست جنگل، کوه، صحرا هم

تو از تورات و انجیل و زبور، از نور لبریزی
تو قرآنی، زمین مات شکوهت، آسمان ها هم

جهان نیلی است طوفانی، جهان دلمرده ظلمانی
تویی تو نوح، موسی هم، تویی تو خضر، عیسی هم

نوایت نغمه ی داوود، حسنت سوره ی یوسف
مرا ذوق شنیدن می کشد، شوق تماشا هم

«تو آن ماهی که در پایت تلاطم می کند دریا»
من آن دریای سرگردان دور افتاده از ماهم

اسیر روی ماه تو، هوا خواه نگاه تو
نشسته بین راه تو نه تنها من که دنیا هم

«تمام روزها بی تو شده روز مبادا»* نه
که می گرید به حال و روز ما روز مبادا هم

همه امروزها مثل غروب جمعه دلگیرند
که بی تو تیره و تلخ است چون دیروز فردا هم

جهانی را که پژواک صدایت را نمی خواهد
نمی خواهم نمی خواهم نمی خواهم نمی خواهم



*هر روز بی تو روز مباداست«قیصر امین پور»
3371 0 4

به عمر چند غزل آه شاعرت باشم / سیدمحمد جواد شرافت

نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبولِ خاطرت باشم

نه آهو ام نه کبوتر که ضامنم باشی
و یا پرنده ی صحن مجاورت باشم

نه آن دلی که به معنا رسم نه آن چشمی
که مثل آینه حیران ظاهرت باشم

ولی ز لطف مرا هم گدای خویش بخوان
که با تو صاحب دنیا و آخرت باشم

همیشه سفره ی مهمان نوازی ات باز است
اجازه می دهی ام گاه زائرت باشم؟

اجازه می دهی ام گاه از تو بنویسم؟
به عمر چند غزل آه شاعرت باشم
1397 0 4.5

آه ای غزل! چگونه ببینم قصیده ات! / سیدمحمد جواد شرافت

در سرخی غروب نشسته سپیده ات
جان بر لبم ز عمر به پایان رسیده ات

آخر دل عموی تو را پاره پاره کرد
آوای ناله های بریده بریده ات

در بین این غبار، به سوی تو آمدم
از روی ردّ خون به صحرا چکیده ات

پا می کشی به خاک، تنت درد می کند
آتش گرفته جان منِ داغ دیده ات

خون گریه می کنند چرا نعل اسب ها
سخت است روضه ی تن در خون تپیده ات

بر بیت بیت پیکر تو خیره مانده ام
آه ای غزل! چگونه ببینم قصیده ات!

باید که می شکفت گل زخم بر تنت
از بس خدا شبیه حسن آفریده ات
2586 0 4

آن رود رو سیاه کجا موج می زند / سیدمحمد جواد شرافت

در سینه ای که عشق شما موج می زند
سرچشمه های نور خدا موج می زند

با یادتان زلالترین قطره های اشک
در چشم های عاشق ما موج می زند

دریای شور و شوق زیارت چه بی شکیب
در لحظه های خیس دعا موج می زند

وقتی که پرچم حرمت موج می خورد
در او هزار قبله نما موج می زند

آوای خشک «العطش» کودکان هنوز
در خیمه گاه مانده به جا موج می زند

رودی که گفته اند دلش سخت سنگی است
آرام مانده است و یا موج می زند

از او چقدر خاطره در ذهن کربلاست
تا جاری است خاطره ها موج می زند:

در خیمه آب نیست و گهواره تشنه است
آن رود رو سیاه کجا موج می زند

وقتی که ساقی حرم از دست رفته است
دیگر فرات آب چرا موج می زند

می خواهد اشک طفل تو را در بیاورد؟
این گونه با صدای رها موج می زند

اما نه! جای گریه، علی خنده می کند
خونش اگر چه در همه جا موج می زند

در چشم ذوالفقار که خونخواه کربلاست
طوفان سرخ خشم خدا موج می زند
1847 0 4.5

در حس و حال عشق زلال تو حل شدن / سیدمحمد جواد شرافت

در حس و حال عشق زلال تو حل شدن
یعنی که قطره وار به دریا بدل شدن

مضمون چشم های تغزل سرشت تو
جان می دهد چقدر برای غزل شدن

اما برای از تو سرودن در ابتدا
شرط است بیدلانه به حافظ بدل شدن

شعری که رد پای تو بر آن نشسته است
همواره راه برده به ضرب المثل شدن

با شور عشقت ای غم شیرین برای اشک
راهی نمانده است به غیر از عسل شدن
3044 0 3.31